حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن: به بی یاری اندر جهان یار باش شب و روزش ازبد نگهدار باش، نظامی، ، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن: به بی یاری اندر جهان یار باش شب و روزش ازبد نگهدار باش، نظامی، ، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
بجلدی. بچالاکی. بی کاهلی. (یادداشت مؤلف). با زرنگی. تند: مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زدبی کیار. رودکی. بدو گفت بهرام شو پایکار بیاور که سرگین کشد بی کیار. فردوسی. بر مهتر زرق شد بی کیار که برسم یکی زو کند خواستار. فردوسی. بخان براهام شو بی کیار نگر تا چه یابی نهاده بیار. فردوسی. رجوع به کیار شود
بجلدی. بچالاکی. بی کاهلی. (یادداشت مؤلف). با زرنگی. تند: مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زدبی کیار. رودکی. بدو گفت بهرام شو پایکار بیاور که سرگین کشد بی کیار. فردوسی. بر مهتر زرق شد بی کیار که برسم یکی زو کند خواستار. فردوسی. بخان براهام شو بی کیار نگر تا چه یابی نهاده بیار. فردوسی. رجوع به کیار شود